ترم جدید که شروع شد خوشبختانه موبایل داشتم...حالا دیگه اونم ماشین داشت و بیشتر وقتها خودش منو میرسوند حتی اگه با ماشین نه با اتوبوس همرام میومد و من تنها نمیذاشت...همه می گفتن این کیه دیگه این همه راه میاد که تورو برسونه؟!منم بخاطر اینکه یه جورایی جبران کرده باشم یه جوری برنامه ریزی میکردم که ساعت بیشتری باهاش باشم اکثرا ناهارو با هم بودیم 3-4 روز نبودم و وقتی بر می گشتم دوباره تا شب با هم بودیم...فکر میکردم دوس داره با من باشه شایدم واقعادوس داشت...

نظرات 1 + ارسال نظر
احساس گذشته چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ق.ظ http://khorshidedil.blogsky.com

سلام عزیزم تا فعلا نمیشناختمت ولی حالا میخوام بیشناسمت امیدوارم جوابم بدید

سلام...ببخشید من دیگه نمیام یا شاید نیام اینجا و فک نمیکنم ما بشناسیم همدیگرو ...من یه آدمم مثل همه اونایی که زیاد میبینیمشون..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد